شعر آقا سلامت می کنم

ساخت وبلاگ
باختمباختم آنچه به سختی زین جهان آمد به دستچون کبوتر بچّه‌ای ناگه زدستانم بجَستصد هزار حسرت به جانم او فکند از آن جفاجای حسرت کی شود پُر، بر منِ افسون‌پرست؟چرخ گردون آن ورای تیره را رخ می‌نموداین سیاهی را به بخت ما بدوخت جام اَلَست[1]روز و شب بر ما نماند و کلّ ایّامم یکیستبی‌قراری را کجا درمان به این عالم شدست؟روزگار با دست خود بشکست گل امّید مالاله‌ی حزنی به جای آن درون سینه هستعمر نوح یا طفل نوپا در برِ سوته دلان[2]فرق و توفیقی ندارند، آن گَهی که دل شکستگو کدام مرحم طبابت می‌کند این زخم دل؟صد خوشا بر حال مدهوشان و خمّاران مستتلخی آن عشق بسوزد لحظه لحظه عمر ماسیلی ایّام به صورت دیده‌ایم زآن ناز و شستعمر ما طی شد سراسر زآن همه افسوس و آهکی شود دل را از این بغض و غم دیرینه رَست[3]؟روسیاهان در پس پرده به ما طعنه زنندواگذار کردیم به یزدان حکم نامردان پستای تُفو بر این فلک از این همه نامردمیتا به کی باید دو چشم خود بر این احوال ببست؟آنکه رسوایی خرید و عاشقی را پیشه کردفارغ از این عالم و نیش و کلام خلق شده استابوالفضل سرلک متخلّص به استوار[1] - در متون ادبی برای عهدی که خداوند از بندگانش گرفت و امانتی که به دوش فرزندان آدم (ع) نهاد از تعبیر «نوشیدن جام الست» استفاده می­شود.[2] - سوخته دلان[3] - رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 15:32

یکّه مردوای از آن روزی که مردی سینه بشکافد ز دردطاقت و تابش به سر آید، بگردد چهره زردسِرّ دل با بغض و آه گوید به هر اهل دلیپاره گشته بند امیدش، بگردد دل چه سردطاقت و تابی نباشد بهر او از جور و ظلموانهد صحنه به دشمن، خسته گردد از نبردشِکوه‌ها از آن کند که روزگارش را بسوخترازها گوید از آنکه حال او این‌سان بکرددردها بشمارد او از آن همه نامردمیاشک‌ها ریزد به خلوت، از غم آن دردِ فردکوله‌ی دردی به خاک و سیل اشک از چشم خوناشک وخون شویند زدل چرک وغبار وخاک وگَرددردمندان گِرد هم بزمی ز پیمانه کنندبی‌قراری‌ها بکرد او را ز هر پیمانه طردزندگی بازیچه‌ای است در دست آن بازیگراناو قمار زندگی را باخته است در تخته نردشب به شب سَر را به بالین غمی پیوند زندحال او شیدا و مجنونی است همیشه دوره‌گرددرد و بغض او بگشت کوهی ز کاه اندکیمرد ره خواهد که این درد را بگردد کُهنَوردکوله بار درد مرد گنجینه‌ی دیرین اوستپای این گنجینه عمر خود بداده است یِکّه مردابوالفضل سرلک متخلص به استوار شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 15:32

سکوتما همه خود را بدانیم عاقلی بی‌اشتباهبر تمام خلق و ناس دائِم بگوییم راه و چاهغافل از آنیم که چرخ روزگار چرخیدنی استنقطه‌ی اوج و حضیض[1]، هر لحظه‌اش ما و منی استسعدیا رحمت تو را باشد از آن پند گران[2]دُرّ گفتارت بشد اندیشه‌ای در هر زمانچون تورا دردی بیفتد از گذار روزگاریا که استیصال[3] عالم بر روانت گشت سواراز سر تصمیم ناگه یا که از علم قلیلانتخاب اشتباه بر طالعت گردد دلیلسود و مایه هر دو یکجا از کَفَت بیرون بگشتسبزه‌زار ثروتت ناگه بگشت خشکیده دشتدرد خود در سینه پنهان کن، مگو آن را به کَسچون که کس، ناکس بگردد در گذار عمر چه بسآن زمان است که دو درد بر سینه‌ات آید فرودهم که درد آن ضرر، هم طعنه‌ی خلق از عنودشایدَت در آن میان باشد یکی دلسوز و یاریا که از روی محبت گویدَت چاره به کارلیک که جمله تقطَئِه[4] گویند بر آن احوال توکِی کسی یاری کند بر آن دگرگون حال تو؟چاره را در خود بیاب و جستجو از کس مکنعزّتت را مایه‌ی بازیِ هر ناکس مکناستوار خوردی تو آن چوب فلک از این خطاطعنه‌ی عالم شنیدی از شماتت یا جفاابوالفضل سرلک متخلص به استوار[1] - پایین ترین مکان[2] -گلستان سعدی، باب چهارم، در فواید خاموشی[3] - سرزنش افراد و به خطا متهم کردن، پس از آنکه نتیجه نهایی مشخص شده است. شعر آقا سلامت می کنم...
ما را در سایت شعر آقا سلامت می کنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ostovar3as بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 15:32